زیباتر میشوم
تجربه های من از برنامه لاغری برای همیشه

دیگه نمیدونم چه جوری با این وبلاگ صحبت کنم که اذیت نکنه (کلا تعطیله)

 

سلاملکم خداجونم

    -------------------------دوباره این وب قاط زد -

.

 

 حجم نوشته شده با توجه به گرسنگی ام: نصف پیتزا + کل سالاد + ا لیوان ماءالشعیر

موقع ناهار نتونستم قسمت آگاهانه خوردنو گوش کنم. ولی با هر لقمه تمام حرفهای آقای خردمند برام مرور میشد و باعث میشد کاملا حواسم باشه.

حجم نوشته شده با توجه ب آگاهانه خوردن: 2برش پیتزا + 2.3سالاد + کل ماءالشعیر

میان وعده ساعت 15: 1فنجون چای

 

موقع ناهار نتونستم قسمت آگاهانه خوردنو گوش کنم. ولی با هر لقمه تمام حرفهای آقای خردمند برام مرور میشد

و باعث میشد کاملا حواسم باشه.

حجم نوشته شده با توجه به آگاهانه خوردن: 2برش پیتزا + 2.3 سالاد + ا لیوان ماءالشعیر

میان وعده ساعت 15: افنجون چای

میان وعده ساعت 17.30: یه بشقابک (بشقاب کوچک/وردست/پیشدست): پلو + خورش مرغ ترش مخصوص

 

 

 

میان وعده ساعت 15: افنجون چای

 میان وعده ساعت 17.30: یه بشقابک (بشقاب کوچک/وردست/پیشدست): پلو + خورش مرغ ترش مخصوص

 فعلا خدانگهدارتون تا وعده ی بعدی

ارسال در تاريخ دو شنبه 25 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط بی بی سپندار

 

سلام خدا جون حال و احوالت چطوره؟ آخر هفته ای بنده ها کم تر اذیت کردن؟ امیدوارم همینطور باشه. 

خدا جون کمکم کردی تا اولین هفته این رژیم تموم شد با لذتِ کامل

به امید تو  هفته ای دوم رو شروع میکنم.

تو این هفته کلا 1ساعت ورزش کردم

شکلات خیلی خیلی خیلی کم خوردم

از هر مدل غذایی که بود خوردم (بدون نگرانی)

مایعات نسبتاً  زیاد نوشیدم

اصلا وزن نکردم(منتظرم تا هفته سوم = ولی خیلی سخته = واین هیجانو دوس میدارم)

احساس میکنم از سایزم کم شده (با توجه به لباسهایی که قبلا خیلی تنگم بود)

یاد گرفتم:

به بدنم خوب گوش بدم، خیلی خوب

بدنم خیلی باهام همراه بود و شعور خوبی از خودش نشونم داد که باعث شد بیشتر دوسش داشته باشم.

در هیچ میهمانی با صاحبخونه و رسم و رسومات تعارف نکنم.(ماجرای روز هفتم/جمعه/22-2-1391)

وقتی که تو خونه هستم خیلی بیشتر دلم بهانه خوراکی میگیره

نذارم خیلی خیلی گرسنه بمونم تا حالم خراب بشه

حتما تو کیفم آجیل بذارم

فکر کنم همینا بود

 

ارسال در تاريخ شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط بی بی سپندار

 یه سلام جمعه ای به خدای خوب خودم

ناشتا یه لیوان آب

صبحانه ساعت 9.30: نصف نان لواش+طالبی+1قوطی کبریت پنیر+الیوان چای+اق.م شکر

  

 حجم نوشته شده با توجه به گرسنگی ام: همه ی خوراکی ها

  حجم نوشته شده با توجه به آگاهانه خوردن: نصف نان لواش+2تکه طالبی+نصف پنیر+چای هم یادم رفت (چون خیلی داغ بود گذاشتم جلو پنجره خنک بشه و الان که دارم مینویسم ساعت18 دیدم تو عکس چای بوده و من نخوردم و تازه رفتم برش داشتم

  ساعت 12 در مهمونی بودیم و نسبتا خوب خوردم شاید جو خیلی خیلی شلوغ بود و

میان وعده ساعت 13: یک شیرینی خامه ای (ازین مدل کوچیکا اندازه گردو) + 1لیوان آب

ناهار ساعت 14: چلو کباب کوبیده+گوجه+سالاد کاهو+سس+دوغ

  

حجم نوشته شده با توجه به گرسنگی ام: من کلا حدودحجم 9ق.غ مخلوط(پلو+1کباب+1گوجه)+ ا پیشدستی(وردستی)سالاد با سس+الیوان دوغ برداشتم

 من داستانی داشتم سر آگاهانه خوردن چون مدلی خوردن باعث من بشم آخرین نفر که سر سفره نشسته و هنوز کلی غذا داشتم با اینکه 9تا قاشق بود ازون طرف هم درست نبود غذا بمونه  تو ظرف یعنی از دید صاحبخونه زشته (از لحاظ مثلا نکنه بد بوده و ...ازین داستانا که اکثر  ما ایرانیا داریم) من بعد خوردن 4ق.غ مخلوط کباب و گوجه+4چنگال سالاد دیگه سیر شده بودم اما مجبور شدم بازم بخورم یعنی 3تا دیگه از هر کدوم اضافه تر خوردم (این 3تای آخری واقعا اذیت کننده بود از لحاظ روحی) دیگه 2ق مونده بود که بیخیال شدم و گفتم (البته تو دلم گور پدر تعارف و رسم ورسوم،داره حالم از غذای اضافی بهم میخوره) شاید شماهام بعد مدتی اینو تجربه کرده باشید.

  دیگه من تحت هیچ شرایطی به این مدل رسم و رسوم توجه نمیکنم و ازون طرف هم سعی میکنم خیلی کمتر غذا بکشم

 راستی اون قسمت قرمز هم یک وروجکی بود که موقع عکس گرفتن اومد تو دوربین ومنم شرایطی نداشتم که دوباره بگیرم خیلی تابلو بود برا همین این غذا این شکلی شده

حجم نوشته شده با توجه به آگاهانه خوردنِ زوری: 7ق.غ مخلوط(پلو+1کباب+1گوجه+2.3حجم سالاد+کل دوغ

میان وعده ساعت 15.30: افنجون چای

میان وعده ساعت15: یک شیرینی رولت+2تکه کوچیک هندوانه

رسیدیم منزل:

میان وعده ساعت 18.15: یکی از اهل منزل با ما نیامد و برای شکم مبارکشون چیپس سرخ کرده بود و بوی دیوونه کننده ای راه انداخته بود و من هم که مست بو شدم و نتونستم کنترل کنم و رفتم 1.ق.غ پُر خوردمبه به

میان وعده ساعت 20: 1 سمبوسه کوچک+18تازیتون شکسته تلخ+سس خردل

خدایـــــــــــــــــا بی نهایت سپاس گزارتم که خوراکی به نام زیتون و با طعم تلخ آفریدی (دستت درد نکنه)

شام ساعت 21.30: استامبولی+زیتون+کاهو+ته دیگ

حجم نوشته شده با توجه به گرسنگی ام: نصف پلو+کل زیتون+کل کاهو+کل ته دیگ

 حجم نوشته شده با توجه به آگاهانه خوردن: 2ق.غ پلو+ 6تازیتون+نصف کاهوها+ 1.8ته دیگ

 از ساعت 20 تا ساعت 23: 2.3 این حجم لیوان هم آب توت فرتگی میل فرمودم.

یک نتیجه که بعد از یک هفته رژیم گرفتم: روزهای 5شنبه و جمعه که سرکار نمیرم خیلی بیشتر دلم بهانه خوراکی میگیره و خیلی هم احساس گرسنگی کاذب دارم.باید براش یه فکری کنم.

دیگه میرم هیپنوتراپی بگوشم و بعدش لالا

شبتون خوش وخدانگهدارتون باشه تا فردایی زیباتر.

پ.ن:

آب 6لیوان+1فنجان چای+الیوان دوغ

ورزش نکردم

شکلات اندازه تزیین شیرینی رولت 

ارسال در تاريخ جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط بی بی سپندار

سلاملکم به خدای خوب و دوست داشتنیم

ناشتا یادم رفت آب بنوشم

صبحانه (که شد ظهرانه)ساعت 11.30:

هوس املت مخصوص خودمو کردم ( طرز تهیه رو تو وبلاگ http://sepandaar.loxblog.com/ توصیح دادم)

املت مخصوص+نان برکات+طالبی+ا لیوان چای+1ق.م شکر+فلفل دلمه+سبزی خوردن+خیارشور

حجم نوشته شده با توجه به گرسنگی ام:

این حجم رو قبلا ها خودم میخوردم اما امروز برای خودم و اهل منزل درست کردم (شد 2نفره)

حجم نوشته شده با توجه به آگاهانه خوردن: 

3ق.غ املت مخصوص+2.3نان لواش کاغذی(برکات نخوردم)+1تکه طالبی+ا لیوان چای+1ق.م شکر+3برش فلفل دلمه+سبزی خوردن 1.2حجم نعلبکی+خیارشور(نخوردم)

ناهار ساعت15:    پلو + تن ماهی + کاهو       

حجم نوشته شده با توجه به گرسنگی ام:   همه ی غذا(البته خودم کم غذا کشیدم)

 

میان وعده ساعت 17.30:

رفتم فروشگاه برای خرید و اونجا ازین غذاهای امتحانی بود برای تبلیغ (تبلیغ ناگت مرغ) و من هم ناگت که اندازه یه حبه قند روی خلال دندون بود خوردم البته 2تا زیتون شکسته تلخ هم میل فرمودم + آب طالبی اندازه خالی تو عکس

 

شام ساعت 20.30:سمبوسه + 2برگ کاهو

حجم نوشته شده با توجه به گرسنگی ام: کل غذا(البته اینم بگم که این سمبوسه ها آخر کم روغنه و سایزش کوچیکه)

حجم نوشته شده با توجه به آگاهانه خوردن: نصف (2تا)سمبوسه ها+کاهو

بعد وعده شام ساعت 22.30: نصف یک سمبوسه + 7تا زیتون شکسته تلخ

دیگه میرم هیپنوتراپی بگوشم و بعدش لالا

پ.ن:

مایعات: 6یوان آب +الیوان چای+کمی آب طالبی+کمی ماءالشعیر

شکلات نخوردم

ورزش نکردم

 فعلا خدانگهدارتون تا فردایی دیگر

 

ارسال در تاريخ پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:رژیم,لاغری,سلامت,غذا,انرژی,نفس,خوشمزه, توسط بی بی سپندار

به نام خداوند مهربانم

وبلاگ جان امیدوارم که امروز دیگه اذیت نکنی(برای بار دوم مینوسم)

ناشتا یه لیوان آب

صبحانه ساعت 9.30:

نان(برکات) + 2.3قوطی کبریت پنیر + هندوانه (اندازه تو عکس) + 1.2 لیوان چای + ا ق.چ شکر

 

حجم نوشته شده با توجه به یکم آگاهانه  

 

1.2نان + 1.2 پنیر + هندوانه (کامل) + نصف حجم چای + ا ق.چ شکر

 

ناهار ساعت 13: ماکارونی + سالاد کاهو/خیار/گوجه+ سس مایونز

ناهار خوردنم امروز داستانی داشت: ساعت 13 من کلاس داشتم و ناهارمو سریع گرفتم(از محل کارم) تا رسیدم کلاس

تو نمازخونه ساختمونِ کلاس عین این از قحطی در رفته ها سریع 2تا قارچ کوچولو از غذا رو خوردم و رفتم سر کلاس

ساعت 15 استاد لطف کردنو زنگ تفریح دادن و همه بچه ها گرسنه (بدون استثناء) خلاصه 8نفری بودیم

یکیمون نون سنگک با پنیر خامه ای آورده بود و منم که ماکارونی

حمله برای خوردن _____ دیگه اینجا وقت برای غیر آگاهانه اش نبود چه برسه به آگاهانه غذا میل نمودن!

منم وقتی بیش از گرسنه باشم با چند لقمه سیر میشم (شاید خیلیهاتون اینطوری باشید)

امروز ازون روزا بود. پس غذایی که خوردم این بود:

                  4 تا چنگال کوچولو ماکارونی + 5تا چنگال کاهو + یه لقمه بندانگشتی نون پنیر

میان وعده ساعت 17.50: --- طالبی (همه رو خوردم)

امروز از17تا17:30واقعا وحشتناک بود چون ساعت 17من نصف لیوان چای سبز با نصف گردو خوردم (که نیم ساعت طول کشید)و ساعت 17:30 حالت تهوع گرفتم و رفتم به بخش (تو روحهِ گلاب)یا همون(گلاب به روتون شما) و همه رو خارج فرمودم از دهان مبارک (یه کلام : ازینا زدم----شرمنده اگه حالتون بهم خورد---حال خودم بدتر وقتی یادم میاد)بالاخره دلم میخواد همه تجربه هامو بگم ــــــــــــ تنیجه: حتما همیشه تو کیفم آجیل بریزم تا روزای شلوغ اینطوری نشم.

شام تولد دعوتیم برم ببینم جلوی غذاهای خوشمزه و کیک شکلاتی چطورم؟ البته از الان بگم که از کیک نمیگذرم چون تولدیه و اثر چاق کنندگی نداره (آخر توجیه بود نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟)

میان وعده ساعت 19.15: -----------سه پر نارنگی

شام ساعت 21:

امشب تولد مبارک داشتیم و به همین دلیل شام رو توی یک رستوران زیبا میل فرمودم. خیلی سخت نبود چون ناخودآگاه حواسم جمع آگاهانه خوردن بود.

من هر وقت به این رستوران میرم اونقدر میخورم که دلم درد میگیره و دیگه برا نفس کشیدن هم حال ندارم!

ولی ایندفعه خوب بود (عالی نبود) یعنی فکر میکردم که خوب تولد دیگه باید لذت ببری و این غذاها هم هست و اگه نخوردی میبری خونه(با این جمله ها مدام به خودم روحیه میدادم من همیشه باید از غذای همه یه تکه بگیرم و بعدش تازه شروع میکنم غذای خودمو بخورم - البته همه مون همینطوریم -- اینطوری حالشم بیشتره

این غذاهایی بود که من ازش میل فرمودم -- چند مدل دیگه بود که من دوس نمیداشتم.

 این غذای من بود. حجمی که خوردم:1میگو بدون پفک دورش+2تاسیب زمینی

سالاد دوست داشتنی من.حجمی که خوردم:1.4

بشقاب سبزیجات چینی.حجمی که خوردم:1.5

پاستا.حجمی که خوردم:1چنگال پُر

نون سیر هم سفارش دادیم که من یه مثلث(اندازه ساندویچ کلاب)خوردم

برسیم به اصل مطلب کیک تولد شکلاتی : عالی خوردم و بی نهایت از خودم متشکرم که امتحان شعور در مورد شکلات رو خوب پس دادم (تصور کنیدکه یه کیک 6نفره رو من موقع برش زدن به 4قسمت تقسیمش میکنم و 1تکه کاملشو میخورم)>>>اینو گفتم که بدونید چقدر کیک شکلاتی(فقط شکلاتی)رو دوست میدارم--امشب  به اندازه 1ق.غ خوردم.اون هم با چه لذتی + ا فنجون چای

امشب بالاخره شب شلوغی بود و من دوست داشتم تو جمع باشم و اصلا نخوام حواسم رو بدم به مدل آگاهانه خوردن

چون فکر میکردم نمیذاره من از شبم لذت ببرم و یه جورایی دلم میخواست به خودم مرخصی بدم و تا میتونم برای

احساستم غذا بخورم ولی نشد که نشد و چقدر زیباست که نشد. الان که مینویسم حس پیروزمندانه ای دارم (انگار از یه

جنگی اومدم که ... توضیحش سخته بیشتر امثال من (وزن بالاها) میتونن درک کنن.

اینم بگم که موقع غذا و کیک واقعا سعی نکردم که تمرکز کنم روی آگاهانه خوردن یعنی از 2ساعت ونیم که ما مشغول خوردن و حرفیدن بودیم(البته بیشتر خوردن)من حدود 10 دقیقه اونم پراکنده یادم میومد که باید حواسم جمع باشه.وباقیش به طور ناخودآگاه آگاهانه غذا میخوردم و اون زمانی هم که یادم میومد میگفتم یه امشبو بیخیالِ من شو و بذار حال کنم البته حالیشو بردم چه جــــــــــــــــــور.و خدایا ازت سپاسگزارم که من رو با این روش توسط آقای خردمند آشنایی کردی.(شاید از نظرشما آخر تبلیغ بود؟! ولی من از وجودم گفتم چون بالاتر از همه چی خوردن اون حس اعتماد به نفسی هست که ایجاد میشه و 100%قابل تشکر کردن.)

راستی یکی ازون مانتوهایی که همیشه دوست داشتم بپوشمش امروز اندازم بود وکلی باهاش ذوقیدم.با اینکه همش 5روزه بدون ورزش دارم رژیم میگیرم و همه چی هم خوردم. چون برام مهم بود اینجا نوشتمش.

دیگه میرم هیپنوتراپی بگوشم و بعدش لالا

شبتون خوش وخدانگهدارتون باشه تا فردایی زیباتر.

پ.ن:

آب 6لیوان+2لیوان چای

ورزش نکردم

شکلات اندازه اق.غ از کیک

وبلاگ جان از شما هم متشکرم که بازی درنیاوردی.ازین به بعد همینطوری دوست داشتنی باش.آفرین

ارسال در تاريخ چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط بی بی سپندار

سلام خدا جون

دیدی دیروز وبلاگ خیلی خیلی اذیتم کرد اصلا قاط زده بود و مجبور شدم روز سوم رو طی 2 مرحله بنویسم

امیدوارم دیگه تکرار نشه

صبح ناشتا 1 لیوان آب

صبحانه ساعت 8.30:

چون عجله داشتم فقط نصف کیک یزدی

میان وعده ساعت 11 :

نصفه دیگه همون کیک یزدی + نصف بطری دوغ (نمیدونم چرا تو این چند روز-با اینکه اهلش نیستم- دوغ هوس میکنم!)

ناهار ساعت 13:

غذای محل کارـــ جوجه کباب

 حجم نوشته شده با توجه به گرسنگی ام:

2.3 پلو+کل ته دیگ + 2تکه جوجه + دسته کتف + کل گوجه (یعنی همش جز یکم پلو با 2تکه جوجه)

دیگه از کار طاقت فرسای cd گذاشتن راحت شدم(یعنی کشته ی این همه تحرک خودم هستم؟!) و همه رو تبدیل کردم به mp3 و ریختم تو موبایل/کامپیوترم در محل کار/کامپیوتر خانه ـــــ>>>> دوستانی که بلد نیستن میتونید از windows media player استفاده کنید وcd رو که بذارید دنبال گزینه ای به نام Rip بگردید و حالت format رو بذارید رو mp3 و فایل ها  میرن تو قسمت my document تمام.

بله دیگه همراه با صحبت های آقای خردمند شروع کردم به آگاهانه میل نمودن.

حجم نوشته شده با توجه به آگاهانه خوردن: 

3 ق.غ پلو + 1.4 ته دیگ + 1.2 گوجه + 1 تکه جوجه + دسته کتف (یه جورایی از نصف هم کمتر)

میان وعده ساعت 15.30:

     --1 فنجون چای + 1 قند کوچولو (کلا چایی رو خالی بیشتر دوست دارم (غیر از چای صبح )

ذهنم گرسنه بود اما دلم نه (چون برام بستنی اومد و به دلیل شکلاتی نبودن نخوردم پس فهمیدم که برای گرسنگی جسم نیست-- گفتم که شما هم بدونید خیلی لذت بخشه که بتونی خودتو بفهمی)

میان وعده ساعت 17.30:  نون/پنیر/سبزی/هندونه/چای/شکر

حجم نوشته شده با توجه به گرسنگی ام:

نون لواش (مدل کاغذی) 2ورق+پنیر1قوطی کبریت+سبزی1نعلبکی+هندونه(اندازه توعکس)+چای+1ق.چ.شکر

بی نهایت گرسنم بود بی نهایت چون از صبح واقعا کم خوراک خورده بودم حتی میوه هم همرام نبود (خلاصه آخر گرسنه)

حجم نوشته شده با توجه به آگاهانه خوردن: 

نون لواش 1 ورق+1.2پنیر+کل سبزی(همش یه لقمه شد!)+1.2هندونه+کل چای

و دنیا شد بهشت چون من آخر سیرشدن با لذت داشتم.

میان وعده ساعت 21:-----------چون بیرون بودم و دیر به شام میرسیدم رفتم یه سوپرمارکت شما (بقالیِ ما) و دنبال یه خوراکی گشتم که دلم بهم بگه (چندتا گزینه بهم نشون داد:دوغ/آیس کافی/پسته شور/کیک شکلاتی--به ترتیب اولویت نوشتم و رفتم سراغ دومی) ــــــــــــــ و  فقط 3جرعه ازین آیس کافی برام کافی بود.(چه کافی تو کافی ی شد!)

 

 شام ساعت 22.15: شنیسل+سبزی+گرمک

حجم نوشته شده با توجه به آگاهانه گرسنگی امچون از میزان گرسنگیم دقیق مطلع بودم از شنیسل درست شده فقط یه برش کوچیک برداشتم (آگاهیم چشمی بود)+باقی خوردنی های تو عکس >>>> یعنی همه رو خوردم.

پ.ن: از دست این وبلاگ موقع آپ شدن میخوام با سر برم تو دیواریا نمیدونم چشم ؟خورده مریضه؟

 ---

 

میرم جلسه اولُ گوش کنم و بعدش لالا به امید اینکه فردا مدیریت محترم لوکس بلاگ این ایرادات رو برطرف بفرمایند ــــــــــــــــــــــــــــ الهی آمین

 پ.ن من:امروز جلسه دوم هیپنوتراپی رو در هوشیاری کامل(چون همیشه موقع خواب گوش میکردم و هیچی ازش یادم نبود) گوش کردم ساعت20 و از اثراتش تونستم یه کوچولو تحرکی به نام نرمش داشته باشم!.......یعنی 7دقیقه ثابت هو

ارسال در تاريخ سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط بی بی سپندار

چرا وبلاگ داره بازی درمیاره

و هرچی مطلب میذارم قاط میزنه

کمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــک

 

این ادامه پست قبلیه:

شام ساعت 20:

    ران متوسط مرغ(قسمت بالای ران) + کاهو

                                

 

 

اینقدر گرسنم بود که همه رو خوردم البته آگاهانه

( فکر کنم بدنم از ساعت19 گرسنه مونده بود و چون پلو هم نبودهمه رو نوش جان کردم خیلی هم با لذت)

دیگه فکر نمیکنم چیزی بخورم 

میرم هیپنوتراپی رو گوش کنم و بعد لالا

فعلا خدانگهدارتون تا فردای زیبا  

پ.ن:-

آب حدود 5لیوان + ا لیوان دوغ خوردم + 2فنجان چای

شکلات نخوردم

 ورزش نکردم 

ارسال در تاريخ دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط بی بی سپندار

سلام خدای خوب و مهربونم

ناشتا یه لیوان آب با دمای معمولی خوردم(آب خنک اول صبحی اذیتم میکنه)

امروز صبح خیلی گرسنه نبودم

صبحانه ساعت 9.30:

حجم نوشته شده با توجه به گرسنگی ام(در حالت عادی): 1 لیوان شیر + 1.5 لیوان کُرن فلکس

              

حجم نوشته شده با توجه به آگاهانه خوردن:  1.2 لیوان شیر + 1.2 لیوان کرن فلکس

یه تجربه جالب داشتم امروز صبح یادم رفت که موقع آگاهانه خوردن نباید جلو تلویزیون باشم و اولین قاشق رو با دیدن یه برنامه مستند خوردم و اصلا حواسم نبود ولی یک لحظه انگار یه هشدار بهم داده شد که داری بی حواس میخوری(خیلی حال کردم با این علامت ) و یادم افتاد که تو برنامه رژیم هستم و از یه طرف دلم نمیومد مستند رو نبینم خلاصه قاشق دوم رو با آگاهی کامل خوردم (البته صدای tv رو قعطیدم) و افتادم رو غلتک و خواستم خودمو محک بزنم و صدای tv رو on کردم و باز هم با آگاهی خوردم و خیلی برام جالب بود بعد 3تا ق دیگه سیر شدم و هنوز تو کاسه خوراکی مونده بود.

میان وعده ساعت 11.30 :

                 1.2 نارنگی (مثل دیروز__ با این تفاوت که دیگه هوس 1 کاملشو نداشتم )

ناهار ساعت 13:  قرمه سبزی + کاهو (که خودم از خونه آوردم)

الآن خیلی خیلی گرسنم هست و چشمام از گرسنگی اینجوریه با اینکه خیلی

عاشق قرمه نیستم ولی بازم حاضر اینقدر بخورم>>>>>>>>>>>>>>>

حجم نوشته شده با توجه به گرسنگی ام:

             2.3ظرف غذا + تمام کاهوها ( البته اگه کاهو نبود همه ی ظرف غذا)

cd رو گذاشتم و آماده ام تا امروز هم معجزه ی آگاهانه خوردنو ببینم.

حجم نوشته شده با توجه به آگاهانه خوردن:  

فقط 6 ق.غ که کاهو و 1.2 اون ته دیگ ( اونایی که علامت زدم) هم باهاشون بود.

                                                                           خدایا چقدر لذت بخشه.

میان وعده ساعت 15.15:

                  کلاً 1 لیوان دوغ خونگی نوشیدم(همچین رفت به خورد وجودم که نگو)

میان وعده ساعت 17:

نصفه ی دیگر اون نارنگی بالایی رو میل فرمودم (البته خیلی آگاهانه نبود چون تو خیابون بودم)

ساعت 19: ----  1.2 لیوان فالوده + یک برش گرمک

حجم نوشته شده با توجه به بدمزه بودن:   گرمک + 3 ق.م فالوده

 گرمک خوشمزه بود اما فالوده آخر بد مزه بود (چون از فریزر اومده بود و حس تازگی نداشت) و نصف بیشترش موند

پس نیازی به آگاهانه خوردن نبود.

شام ساعت 20:

    ران متوسط مرغ(قسمت بالای ران) + کاهو

 

 

 

ارسال در تاريخ دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:رژیم,آگاهانه,لاغری,غذا,زیباتر, توسط بی بی سپندار

به نام خدا جون خودم

امروز از خواب که بیدار شدم نسبتاً گرسنه بودم و با توجه به نیاز بدنم فکر کنم 2تا نان لواش (ازین مدل بسته ها که به ضخامت یه کاغذ هست) رو بخورم.

صبحانه ساعت 9.30:

  حجم نوشته شده با توجه به گرسنگی ام: 2 ورق نان لواش+4 تا گردو+1 قوطی کبریت پنیر+1 لیوان چای+1 ق.چ شکر

پس رفتم سراغ نقاشی با پنیر و گردو رو صفحه ی لواش

  

حجم نوشته شده با توجه به آگاهانه خوردن: 1 ورق نان لواش+2 تا گردو+3/1 قوطی کبریت پنیر+1 لیوان چای+1 ق.چ شکر

                           یه جورایی نصف شد حجم صبحانه ام

میان وعده ساعت 11.30:

حجم نوشته شده با توجه به گرسنگی ام: 1 نارنگی کامل

حجم نوشته شده با توجه به آگاهانه خوردن: 2/1 نارنگی (خیلی هم لذت بردم)

ناهار ساعت 13:

حجم نوشته شده با توجه به گرسنگی ام:(کل ظرف غذا-شک نکنید)

کباب تابه ای+پلو+گوجه+ته دیگ

 آماده برای حمله

 

cd رو گذاشتم و همراه با برنامه شروع کردم به آگاهانه غذا خوردن( احساس میکردم کم میارم و زیاد میخورم اما...

حجم نوشته شده با توجه به آگاهانه خوردن: فقط فقط با 6تا ق.غ( 5تا ق مخلوط پلو گوجه با 1 کباب+ 1حجم ق ته دیگ)

عالی بود.تا احساس سیری ملایمی کردم دیگه نخوردم ولی بازهم ظرف غذامو نگه داشتم

                                                                                                            (میترسم بره و گرسنه بمونم)

میان وعده ساعت 15.30:

نصفه ی دیگر اون نارنگیه رو میل فرمودم بانهایت دقت و لذت.

بر عکس دیروز که مدتی بعد ناهار دلم بازم غذا خواست اما امروز اینطوری نشدم و اصلا یادم رفت غذامو نگه داشتم که مبادا گرسنه بشم.!

 ساعت 16.30 وقت دکتر داشتم( آخه تا امروز 3هفته بود که دستم تو آتل جا خوش کرده بود و یکم استرس داشتم و

به خودم گفتم که اگه امروز آتل رو باز کنم میرم برا خودم یه آیس پک شکلاتی با خامه و اسمارتیز اضافه میگیرم

که خدا رو شکر دکتر گفت مشکلی نیست و منم خوشحال بسوی آیس پک ولی ترافیکِ رو اعصابی بود و تا آیس پکی

راه زیاد... ساعت 17.15قاطی بودم پس یه 1 پسته از تو کیفم یافتم و با آخرین تمرکز آگاهانه خوردمش یه جوری که

انگار 1 مشت پسته خوردم! وحسم آروم شد!...  ساعت18 روبه روی درب آیس پکی بودم به به .

کنارش یه فروشگاه فیلم فروشی بود یه لحظه از دلم پرسیدم: ببین دِلکم تو الآن به خاطر باز شدن آتل دستت خوشحالی و

میخوای خوشحالیتو با آیس پک جشن بگیری ولی من میتونم به جاش برات فیلم یا جعبه جایزه دار بگیرم حالا خودت

بگو؟ _ اصلا باورم نمیشد که جواب بگیرم (راستش داشتم خودمو مسخره میکردم) ولی جعبه جایزه دارعین یه عکس از جلو چشمم گذشت!!!!!!باورم نمیشه که با دلم به صورت کاملا آگاهانه حرف زدم و جواب گرفتم.آره دیگه رفتم براش یه جعبه شانسی خریدم آخر ذوق مرگ بودم.

اینم جایزه هاش

میان وعده ساعت 19:

چون بچه خوبی بودم و آیس پک نخوردم به جاش هندونه خنک و شیرین زدم به بدن- حالیشو بردم

 

 

 

شام ساعت 21.30:   شنیسل مرغ + کاهو 

حجم نوشته شده با توجه به گرسنگی ام: کل شنیسل + سس کچپ و خردل + سالاد کاهو + سس مایونز + روغن زیتون فراوان + فلفل،آبلیمو + الیوان دوغ خونگی

حجم نوشته شده با توجه به آگاهانه خوردن: نصف شنیسل(اون قسمت سس داره پهناش زیاده اما ضخامت نداره+دسته کتف) + کاهو ها(فقــــط) +1لیوان دوغ خونگی

دیگه میرم جلسه اول هیپنوتراپی رو گوش کنم و بعد هم لالا - شب خوش

پ.ن:

آب حدود 4لیوان + ا لیوان دوغ خوردم

شکلات نخوردم

ورزش نکردم

 

ارسال در تاريخ یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:رژیم,آگاهانه,لاغری,غذا,زیباتر,, توسط بی بی سپندار

به نام خدایی که دوستم داره

 

صبحانه(۹.۳۰) چای + ۲تا نان سوخاری میل فرمودم

چون زیاد گرسنم نبود ۳تا نون گذاشتم اما بعد از آگاهانه خوردن با ۲تا سیر شدم!جالبه

سر کار رفتم و تا ناهار یکم گرسنم شد ولی خوراکی نیافتم که بدم به شکمم پس مجبوری صبر کردم تا ظهر

ناهارساعت 13:  قیمه پلو بود

سی دی رو گذاشتم و شروع کردم آگاهانه غذا خوردن از یه ظرف ۱بار مصرف که همیشه ۲/۳ رو میخوردم

بعد از ۶تا قاشق احساس سیری نسبتا خوبی داشتم پس دیگه نخوردم(اما ظرف غذام رو نگه داشتم!ترسیدم بره و من گرسنه بمونم)

عکس گذاشتم تاحجم ظرف رو ببینید.

اما ساعت ۱۴.۱۵ یکم ضعف کردم و رفتم سراغ غذام و ۱قاشق خوب خوردم البته آگاهانه.و مشکل حل شد.

تا ساعت ۱۵.۳۰خوب بود اما بازم هوس خوردن کردم(خودم میدونم چرا ؟ چون رفتم سر یخچال و چشمم به یه شکلات ۸۵٪افتاد و این شکلی شدم که بخورم؟نخورم؟ خلاصه نخوردم و همون موقع یه لیوان شربت آناناس برام رسید و منم شروع کردم به آگاهانه نوشیدن تا فکر شکلاته بپره

پیروز شدم و نخوردم.

ساعت16.15: 1ق.غ کوکوسبزی آگاهانه خوردم---وایییییییییییییییییییییی خدا دلم میخواست کل بشقابو خالی خالی بخورم اما شانس آوردم که به همه پرسنل 1کوچولو برای مزه کردن میدادن! خدا رحم کرد.

ساعت17.30: 1سیب + 1توت فرنگی + 1برش کوچولو گرمک

ساعت19: یک کیک یزدی خوشمزه خوردم سعی کردم که نصفه بخورم اما نشد که نشد.

ازساعت 19به بعد بنا به دلایلی عصبی شدم که نتیجه عصبی شدنم حمله کردن به انواع شکلات و بی اندازه غذا خوردن بود و برام خیلی سخت بود خودمو کنترل کنم تا آگاهانه غذا بخورم.

خلاصه

شام ساعت 21.30: شوید باقلا +پلو+دلمه برگ مو+خیارشور

مخلفات و ته دیگ هم تمام شده بود و به عکس نرسید!

با توجه به شرایط عصبی که داشتم اگه مثل قبل بودم باید (1بشقاب پر پلو +قسمت بالای رون مرغ+یه کف دست ته دیگ +3تا دلمه+5تاخیارشور+3تا ق.غ ماست) +++حجم قابل توجهی از شکلات رو میخوردم

ولی سعی کردم تا هر لقمه رو آگاهانه بخورم که نتیجه این شد:

8-9تا ق.غ پلو +3/1قسمت بالای رون مرغ+به اندازه 1 ق.غ ته دیگ +1عدد دلمه+1عددخیارشور+2تا ق.م ماست

+3/1ق.چ شکلات ناتلا(یعنی خیلی خیلی کم)

حدود 1بطری بزرگ(1لیتر) آب خوردم در طول این ساعات.

 

 امروز سعی کردم موقع خوردن به بافت و مزه خوردنی فکر کنم و آرام و آگاهانه بخورم

در مورد مزه و بافت به چیز جدیدی نرسیدم (شاید روزای  اول اینطوری باشه؟!)

ولی حس خوب همه چی خوردن اما کم و با تفکر خوردن رو خیلی دوس میداشتم. به به

در کل خیلی از خودم راضی هستم.

الآن هم میرم جلسه اول هیپنوتراپی در سی دی رو گوش کنم و بعدش هم لالا.

پیش به سوی فردا

 

ارسال در تاريخ شنبه 16 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط بی بی سپندار

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد